الناالنا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

عروسک قشنگمون النا

داغونم...

سلام النای نازم دیروز با بابایی رفتیم دکتر قرار بود چهارشنبه بریم ولی چون من خیلی پهلوم درد میکرد زودتر رفتیم دو سه شب بود از درد دندهام گریه میکردم که خدا رو شکر دکتر گفت چیزی نیست به حرف قدیمیا زیاد گوش نکن آخه میگفتن که تو با پات فشار میدی که من درد دارم بابایی گفت چون هشت ماهتم داره تموم میشه وقت سزارین رو هم مشخص کنیم که دکتر گفت نمیشه چون تو دو تا سنو آخری سنت رو متفاوت نشون دادن دکتر گفت من نمیتونم شاید وقت دنیا امودنش نباشه باید صبرکنی تا هر موقع دردت گرفت اوژانسی سزارین کنیم ولی من از درد زایمان خیلی مترسم برام دعا کن  خیلی دلم برات تنگ شده ...
30 ارديبهشت 1392

دردهای حشتناک

سلام دخترم دوروزه دردای وحشتناکی دارم تو هم با چنان خوشونتی  لگد میزنی که از درد گریه میگیره فقط یه لطفی کن اگه بخوای بیای شب بیا خونه تنها نباشم چون  روزها که بابایی میره سر کار تا ١٠ شب تنهام تو هم نترسون منو دخترم تو پست قبلی که از ترس زایمان نوشته بودم بعضی مامانها دعوام کرده بودن که زایمان ترس نداره ولی سن من از شما کمتره تجربه این چیزا ها رو هم ندارم نوزده سال بیشتر  هم ندارم ولی دخترم خودم خیلی میخواستم که بیای  تو هم اومدی و مامانو خوشحال کردی ولی دخترم  من تا حالا نه عمل رفتم نه بخیه خوردم از بیحوشی که وحشت دارم نمیدونم طاقت بیحسی رو داش...
30 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

سلام دختر کوچولوی شیطونم از امروز تصمیم گرفتم عکسای سیسمونیتو برات بزارم ولی مگه شما میزاری همش درد دارم از صبح تا حالا الان بزور کمی بهترم و میخوام بر شام و آماده کنم بابایی هم داره میاد یکم حوای مامانی رو داشته باش عکسای اتاقتو بگیرم دخترم  ...
24 ارديبهشت 1392